1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

«دیگر نمی‌توانستم کار در صدا و سیما را تحمل کنم»<br>گفت‌وگو با مهدی رستم‌پور

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

تقاضای پناهندگی مهدی رستم‌پور، خبرنگار ورزشی صداوسیمای جمهوری اسلامی در آلمان، از "بمب"‌های خبری سال ۲۰۰۹ بود. رستم‌پور در مصاحبه با دویچه وله، ماجرای فرار از ایران و وضعیت ورزشی و خبرنگاری ایران را زیر ذره‌بین برده است.

https://p.dw.com/p/Ky6S
مهدی رستم‌پور
مهدی رستم‌پورعکس: Mehr

دویچه وله: تو برای پوشش بازی‏های جام جهانی کشتی از سوی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به دانمارک آمده بودی. پس از اتمام این بازی‏ها که می‏توان گفت با نتایج رضایت‏بخشی برای کشتی‏گیران فرنگی‏کار و آزادکار ایران به پایان رسید، تصمیمی گرفتی که زندگی‏ات به نحو دیگری ادامه پیدا کند. از آن زمان تا کنون، بیش از سه ماه گذشته است. لطفاً برای ما از وضعیت فعلی خودت بگو؛ الان در شهر نورنبرگ آلمان هستی. از کم و کیف زندگی‏ات تعریف کن.

مهدی رستم‌پور: همان‏طور که اشاره کردید، حدود سه ماه می‏گذرد و من هم از شرایطی که این‏جا دارم راضی هستم. البته فکرم، ذهن‏ام، روح‏ام، تمام وجودم در ایران است. مرتب پی‏گیر اخبار ایران در حوزه‏های مختلف هستم و مسایل مختلف و وقایعی را که آن‏جا اتفاق می‏افتد و همه باخبر هستند، دنبال می‏کنم.

تصمیمی که در سفر با تیم ملی کشتی ایران گرفتی، آیا تصمیمی برق‏آسا و آنی بود یا این که سلسله مراتبی را در ذهن‏ و برنامه‏ریزی‏هایت طی کرده بود و به این نتیجه رسیده بودی که باید راه دیگری را در زندگی‏ات تعیین کنی؟

واقعیت این است که من هیچ‏گونه فعالیت سیاسی در ایران نداشتم. چون اگر غیر از این بود، نه تنها در صدا و سیما که در رسانه‏های نوشتاری نیز نمی‏توانستم دوام بیاورم. حتا الان هم که خارج از ایران هستم و فضای آزادی برای فعالیت‏های سیاسی وجود دارد، فعالیت سیاسی ندارم. من یک خبرنگار هستم که بیشتر در حوزه‏ی ورزش کار و فعالیت می‏کند. ولی خب قضیه این است که دیگر نمی‏توانستم در رسانه‏ای، در مملکتی که هر روز کم‏وبیش ۲۰۰ نفر بازداشت می‏شوند، در مملکتی که چماق بر سر شهروندانش می‏کوبند کار کنم. به هر حال هر کسی تحملی دارد. فضای تلویزیون هم بعد از انتخابات کاملا تغییر کرد و تبدیل شد به رسانه‏ای که به طور کلی می‏خواهد آن‏چه را که واقعیت ندارد به جامعه بقبولاند و به پخش اخبار غیرواقعی، اعترافات و مسایلی می‏پرداخت، که جامعه‏ هم پذیرای آن نبوده و نیست. گرچه ما سیاسی نبودیم، اما از ۲۲ خرداد به بعد، سیاست آمد جامعه‏ی ما را یک‏باره دربرگرفت و همه ناگزیر و ناخواسته به آن تن دادند. من هم که چهره‏ی سیاسی نیستم، قاعدتاً اقامت‏ام در این‏جا و برنگشتن‏ام به ایران، خواه‏ناخواه یک کنش سیاسی است. به هرحال، از تصمیم خودم اصلا پشیمان نیستم و همان فعالیتی را که در ایران داشتم، در حوزه‏ی ورزش، در این‏جا دنبال می‏کنم و با آزادی و فراغ بال بیشتری می‏نویسم. در عین حال امیدوارم روزی که خیلی هم امید دارم به زودی اتفاق بیفتد، شرایطی فراهم شود که نه تنها من، بلکه هرکس دیگری که با دلایل مشابه من جلای وطن کرده، بتواند به ایران برگردد و در مملکت خودش فعالیت کند. حتا اگر درصدی از آزادی‏ای که این‏جا هست، در کشور ما هم فراهم باشد، خود من بلافاصله به ایران برمی‏گردم و فعالیت‏های‏ام را آن‏جا پی‏گیری می‏کنم.

اما جالب است که آگاه شویم، برای یک خبرنگار، یک ژورنالیست ورزشی چه محدودیت‏هایی در ایران می‏تواند ایجاد شود که حتا در حوزه‏ی ورزش نیز واقعیت‏ها و مسایلی را که باید منتشر کند، نتواند به دنیای ورزش ایران و جهان اعلام کند؟

سؤال بسیار خوبی است؛ نکته این‏جاست که همه‏ی ما پیش از آن که خبرنگار باشیم، پیش از آن ‏که کشاورز، صنعت‏گر، معلم، مهندس، روزنامه‏نگار، سیاست‏مدار و… باشیم، در وهله‏ی اول عضوی از جامعه هستیم. همین امروز که این گفت‏وگو انجام می‏شود، یکی از نخبگان جامعه‏ی ما، یک دانشجوی موفق را چادر سرش می‏کنند، کیف زنامه دست‏اش می‏دهند و عکس‏اش را در خبرگزاری رسمی کشور (ایرنا) و خبرگزاری رسمی دولت بعد از نهم (فارس‏نیوز) منتشر می‏کنند. من دوست ندارم در مملکتی که چادر بر سر مردها می‏کنند و عکس‏اش را به این شکل در رسانه‏ها منتشر می‏کنند، کار کنم. شاید این مساله ارتباط مستقیمی با کار رسمی و مشخص من که فضای ورزش است نداشته باشد، اما من یک شهروندم و این را هم می‏بینم. این‏گونه اتفاقات هم که هر روز دارد گسترش پیدا می‏کند و گویی قرار نیست این التهاب فروبنشیند. چون مردم از خواسته‏های به‏حق خودشان عقب‏نشینی نخواهند کرد و در طرف مقابل هم می‏بینیم که دولت و حکومت نیز قصد ندارد اشتباهات خود را بپذیرد و امتیازاتی را که مردم به حق مطالبه می‏کنند، در اختیارشان قرار دهد. به هر حال صرف‏نظر از این که من ورزش‏نویس، سیاسی‏نویس یا اقتصادی‏نویس باشم و اصلا صرف‏نظر از این که من کار رسانه‏ای انجام می‏دهم یا خیر، این قضایا می‏تواند در کار و زندگی من تاثیر بگذارد. ضمن این که سانسور در حوزه‏ی ورزش البته کم‏تر است. این را قبلا هم گفته‏ام که تنها حوزه‏ای که می‏شود در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با مردم تا حدودی صادق بود، حوزه‏ی ورزش است. البته حوزه ورزش هم روز به روز دارد محدودتر می‏شود و بحث ایجاد شبکه‏ی ورزش زیر نظر مستقیم سازمان تربیت بدنی با بودجه‏ی دولت، از طرف آقای سعیدلو مطرح شده که در این صورت فضا از آن‏چه که الان هست و غیر از یکی دو تا برنامه که برنامه‏های موفقی هم هستند، شاهد نقدی جدی در صدا و سیما نیستیم، تنگ‏تر هم خواهد شد. اما امیدوارم چنین اتفاقی نیفتد.

یکی از برنامه‏هایی که الان اشاره کردی، برنامه‏ی نود (۹۰) است که عادل فردوسی پور آن را شکل داده بود. اما آن هم طی ۷−۸ ماه گذشته با محدودیت‏های جدیدی روبرو شد و ظاهرا مورد پسند مسئولین قرار نگرفته و با ترمز دستی خاصی روبرو شده است و عادل فردوسی‏پوری که ما سال‏های سال می‏شناختیم، دیگر در صحنه‏ی تلویزیون قابل دیدن نیست. این تغییر به همان محدودیت‏هایی برمی‏گردد که اشاره کردی؟

به نمونه‏ی خوبی اشاره کردید؛ اگر نود (۹۰) هم‏چنان روی آنتن می‏رود، به آن معنا نیست که خواست قلبی مسئولین صدا و سیما است که این برنامه پخش شود و دولت هم با این برنامه مشکلی ندارد. حکایت عادل فردوسی‏پور عزیز و برنامه‏ی‏ نود مانند قضیه‏ی آقای کروبی است که اگر بازداشت نمی‏شود، به معنای آن نیست که حکومت تمایلی به بازداشت‏اش ندارد، بلکه تبعات قضیه است که موجب می‏شود کروبی و میرحسین موسوی بازداشت نشوند. اما در عین حال دانشجویان دسته دسته و معترضین گروه گروه بازداشت می‏شوند و محاکمه‏های سریع‏السیر و احکام عجیب و غریب صادر می‏شود. برنامه‏ی نود هم به شدت تحت فشار است و حتا تکرار این برنامه که از شبکه‏ی جام جم پخش می‏شود، با سانسورهای عجیب و غریبی مواجه می‏شود و ۴۵ تا ۵۰ دقیقه از یک برنامه‏ی دو ساعت و نیمه را سانسور می‏کنند. به هرحال، برنامه‏ی بسیار خوبی است، عادل فردوسی‏پور مجری موفقی است. جا دارد در این‏جا به یک نکته هم اشاره کنم و آن این که بعد از ماندن من در این‏جا، برخی سایت‏ها اشاره کرده بودند که من مجری برنامه‏ی «دایره‏ی طلایی» هستم. در حالی که مجری و تهیه کننده‏ی این برنامه، دوست خوبم، جناب آقای رضا جاودانی است و من مسئولیتی در آن برنامه نداشتم.

نکته‏ای که صحبت در مورد آن اجتناب‏ناپذیر است، مساله‏ی ورزش است. ملت ایران، ملت ورزش‏‌دوست و فوتبال‌دوستی است. مساله‏ی فوتبال لیگ برتر امسال برای مقامات رژیم دردسری شده بود که نکند اعتراض‏های جنبش آزادی‏خواهانه‏ی ملت ایران از طریق لیگ برتر فوتبال ادامه پیدا کند و لیگ برتر فوتبال هم در این فصل در شعاع تحولات اجتماعی قرار گرفت. همان‏طور که گفتی‏، اصلا شعاع سیاسی را کنار می‏گذاریم؛ اما آیا ورزش می‏تواند یکی از راه‏هایی باشد که ملت ایران از آن طریق بخواهند بگویند که «ملت ما هستیم، تعیین کننده ما هستیم؛ ملت تعیین کننده‏ی دمکراسی است و ورزش جالب‏ترین و قشنگ‏ترین نمونه‏ی نمایش دمکراسی است»؟

بله دقیقا؛ پیش از انتخابات فهرست ۶۰۰ نفره‏ای از ورزشکاران به نام در رشته‏های مختلف ورزشی شکل گرفت که از آقایان کروبی و موسوی اعلام حمایت کردند. پس از انتخابات و اتفاقات بعد از آن هم در جایی ندیدم کسی امضای خود را از این لیست پس گرفته باشد. در این فهرست ۶۰۰ نفره، نام تمام ورزشکاران شاخص ایران دیده می‏شد و در حقیقت اعتراضی بود به مسایل ورزش و مسایلی که ورزشکار در سطح جامعه می‏بیند و با آن مواجه است. در طرف مقابل، فقط چهار ورزشکار از آقای احمدی‏نژاد اعلام حمایت کردند که نیازی نیست نام آن‏ها را ببرم، جامعه آن‏ها را می‏شناسد و در هر حال عقیده‏ی آن‏ها این‏گونه بود. نمونه‏ی دیگر حرکت نمادینی است که فوتبالیست‏های ما در بازی مقابل کره‏ی جنوبی انجام دادند و کاملا گویا بود که چه می‏خواهند و تا چه حد با جامعه هم‏صدا و هم‏سو هستند. واکنش فدراسیون فوتبال هم حیرت‏انگیز بود که به فیفا نامه نوشت و در آن به این که بازیکنان ما مچ‏بند سبز بسته‏اند اعتراض کرد و خواستار واکنش فیفا شد. فیفا هم واکنش فوق‏العاده عالی‏ای نشان داد و گفت نه تنها این بازی‏کنان را محروم نمی‏کند، بلکه فدراسیون فوتبال ایران هم حق ندارد چنین کاری بکند. خود بازیکنان نیز مطلع شدند و نکونام در مصاحبه‏ای اعتراض کرد. مهدوی‏کیا نیز در بیانیه‏ی خود، غیرمستقیم اعتراض خود را نسبت به این قضیه نشان داد. نتیجه این شد که همه‏ی این بازی‏کنان غیر از یکی دو نفر با تیم ملی خداحافظی کردند و ماندن در تیم ملی را بیش از این صلاح نمی‏دانستند. علی کریمی، مهدوی‏کیا و هاشمی عطای حضور در تیم ملی را به لقای آن بخشیدند و کناره‏گیری کردند. به طور کلی جسته و گریخته شاهد این اعتراضات هستیم. محسن شادی، قایق‏رانی که با مچ‏بند سبز روی سکوی قهرمانی قایق‏رانی امید‏های جهان قرار گرفت، نمونه‏ی دیگر آن بود. در هر صورت، ورزشکار هم بخشی از همین جامعه است، مانند خبرنگار و یا هر فرد دیگری که فعالیتی را دارد انجام می‏دهد؛ خواسته‏ها در همه‏ی عرصه‏ها تقریبا مشترک است و همان‏طور که اشاره کردی، این مساله در ورزش هم نمود پررنگی دارد.

حرکات جسورانه و با شهامت ورزشکارانی مانند علی کریمی، مهدی مهدوی‏کیا و محسن شادی، قهرمان قایق‏رانی ایران، باعث ایجاد مشکلاتی در داخل ایران برای‏شان نشده است؟

طبیعتا ورزشکارانی که به شکل بارز و مشخص، چنین واکنش‏هایی نشان می‏دهند، مشکلاتی برای‏شان پدید می‏آید. خصوصا اگر خیلی مطرح نباشند. مثلا علی کریمی، چهره‏ای بین‏المللی است؛ یا علی دایی که قبل از انتخابات کمک ۱۰۰ میلیون تومانی‏ای را به ستاد موسوی ارائه کرد، چهره‏ای نیست که بشود خیلی راحت بازداشت‏اش کرد یا برایش مشکلی ایجاد کرد. اما در طرف مقابل، ورزشکارانی که از آقای احمدی‏نژاد حمایت کردند، از شرایط استثنایی‏ای برخوردار شده‏اند. برای نمونه، آقای رضازاده که ورزشکار بسیار بزرگی بوده و خود من هم مثل همه برایش هورا می‏کشیدم، در حال حاضر عضو هیأت مدیره‏ی باشگاه سایپا است؛ مشغله‏های اقتصادی خود را نیز دارد و گاه و بیگاه در سفرهای استانی با آقای احمدی‏نژاد همراهی می‏کند. یا پیش از سخنرانی آقای احمدی‏نژاد در مصلی، حسین رضازاده پشت تریبون می‏رود. در عین حال مدیر تمام تیم‏های وزنه‏برداری در تمام رده‏های سنی نیز هست. تمام تیم‏هایش هم یا به دلیل دوپینگ عنوانین‏شان پس گرفته می‏شود و یا بدترین نتیجه‏ی وزنه‏برداری در ۱۰ سال اخیر در مسابقات اخیر جام جهانی کره‏ی جنوبی به دست می‏آید. اما کسی نمی‏تواند از رضازاده به عنوان مدیر تیم‏های ملی حساب پس بخواهد که چرا تیم‏هایش این‏گونه نتیجه می‏گیرند؟ در حالی که وزنه‏برداری مانند حسین توکلی که قهرمان المپیک بوده، الان هیچ مسئولیتی ندارد. شاهین نصیری‏نیا که قهرمان جهان بوده، مجبور به جلای وطن می‏شود. یا این کوروش باقری که زمانی قهرمان جهان بوده، الان کنار گود نشسته است. یعنی تمام کارها به حسین رضازاده سپرده شده است که در واقع پاداشی است برای هم‏سویی او با دولت بعد از نهم. علت آن هم فکر نمی‏کنم بینش سیاسی آقای رضازاده باشد، بلکه این قهرمان بزرگ تبدیل به ابزاری در دست مسئولین این کشور شده است. روز به روز هم دارد محبوبیت خود را از دست می‏دهد. در حالی که پتانسیل خودش آن‏قدر بالا بود که محبوب باقی بماند. نیازی نبود این همه مشغله داشته باشد و این همه مسئولیت بپذیرد که تا این حد ناموفق باشد. به هرحال این مساله در حافظه‏ی ورزش دوستان ثبت خواهد شد و آن‏ها فراموش نمی‏کنند چه ورزشکارانی در کنار مردم بودند و چه ورزشکارانی به همین راحتی به آن‏ها پشت کردند.

چه پیش‏بینی‏ای در ارتباط با شرایط ایران داری؟ آیا ۱۰ سال دیگر ایرانی خواهیم دید مانند ایران سال ۲۰۰۹ یا شرایط تغییر خواهد کرد؟ پیش‏بینی تو چیست؛ آیا روند دمکراسی‏خواهانه‏ی ملت به نتیجه خواهد رسید؟

من فوق‏العاده امیدوارم! من وقتی در ایران وارد یک سالن ورزشی می‏شدم و چهار تا پنج تماشاچی می‏آمدند و در مورد یک موضوع بخصوص، مثلا فلان یادداشتی که چند روز پیش در روزنامه نوشته بودم، به من اعتراض می‏کردند، متوجه می‏شدم که یک جای کارم ایراد دارد و حق با مخاطب است. واقعا جای پرسش دارد که چگونه مسئولین مملکت ما این اعتراضات میلیونی را نمی‏شنوند. تا کی می‏خواهند مقصر را بیرون از مرزهای ایران جست‏وجو کنند. این پرسش بزرگی است؛ برای من جای سؤال است که چرا این اعتراضات را نمی‏خواهند بشنوند و تا کی می‏خواهند فرافکنی کنند؟ من به فردای مملکت‏ام خیلی امیدوارم!

مصاحبه‌گر: فرید اشرفیان

تحریریه: داوود خدابخش

برای شنیدن گفت‌وگو با مهدی رستم‌پور بر روی لینک پایین صفحه کلیک کنید.